روی ماه خداوند را ببوس By Mostafa Mastoor

پاره‌ش کنم یا آتیشش بزنم؟ :(
کاش دیگه هیچوقت ننویسی, مستور :(
112 شک یونس به وجود خدا غیر واقعی به نظرم می اومد. بیشتر به نظر می رسید از اون دسته افراده که از خدا عصبانی هستن ولی میدونن که خدایی هست. 112 داستان کتاب از همون اوایل با یک سوال شروع می‌شه: خدا هست یا نیست؟ مستور در ادامه در واقع سعی می‌کنه داستان‌هایی «بسازه» تا به این سوال جواب بده. شاید بشه گفت مستور ایده‌پرداز خیلی خوبیه ولی داستان‌سرایی متوسط.
شخصیت‌های اصلی داستان بسیار خام و باورناپذیر هستن و مستور تنها در سطح به اون‌ها می‌پردازه و رهاشون می‌کنه و خواننده مجبور می‌شه با یک تجسم کمرنگ سر کنه. محسن پارسا، یونس، سایه، علیرضا، مهرداد، شهره، مهتاب و حتی یک دختربچه که توی آمریکا زندگی می‌کنه، شخصیت‌های نیستن که بشه باورشون کرد، بازیچه‌هایی هستن توی قلم مستور برای جواب به اون سوال.
نوع ایده‌پردازی مستور رو دوست داشتم، به فکر فرو می‌رفتم و گاهی برام اثربخش بود.
به محتوای کتاب ۴ و به داستان کتاب ۳ می‌دم.
----------
یادگاری از کتاب:
هزاران ساله جهان وجود داشته ولی او نبوده، پس چه دلیلی باعث شده او ناگهان بیست و پنج سال قبل وجود پیدا کنه و به زندگی پرتاب بشه؟
...
نمی‌خواهم مثل بیشتر آدم‌ها که می‌آیند و می‌روند و هیچ غلطی نمی‌کنند، در تاریخ بی‌خاصیت باشم. نمی‌خواهم عضو خنثی تاریخ بشریت باشم.
...
کسی که فقط برای خودش وجود داشته باشد تنهاست.
...
هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی، خداوند همون اندازه برای تو وجود داره.
...
شک کردن مرحله خوبی در زندگیه اما ایستگاه بدیه.
...
وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. 112 نمی دونم چطور اسم چنین کتابی رو میشه گذاشت رمان. این کتاب بیشتر بیانیه چند آدم شاکی بود که کاراشون منطق خاصی نداشته. هم اون دکتر خل و چل که دچار مرگ عشقی شده بود (و مثلا می خواست نشون بده که عشق و ایمان ظرفیت می خواد) و هم اون محقق میمون که برای اینکه خودشو خالی کنه، اعتقادات زنشو مسخره می کنه و چه عرض کنم دیگه... راستی می دونستید کسانی که خدا رو از طریق مسئله شر زیر سوال می برند (و اصولا آدمهایی عصبانی هستند) معمولا عمیقا به خدا ایمان دارند، ولی فقط از دستش عصبانی اند و باهاش قهر کرده اند؟ و در عوض، ملحدان واقعی، اصلا مسئله شر براشون مطرح نیست و اصولا فراتر از خیر و شر فکر می کنند. تا زیاد از قضیه پرت نشدیم، باید بگم که من نفهمیدم اصلا قضیه دکتر پارسای دیوانه چه کاربردی در پیشبرد داستان داشت. (مثلا قرار بود مسئله رازگشایی رو هم به جذابیت کتاب اضافه کنه!) یا اون زن آمریکایی رفیق یونس. آخرش معلوم نشد چرا بهش اشاره شده. احتمالا تمام هدف نویسنده این بوده که به استحضار ما برسونه که آشنایی غریبی با فرهنگ ینگه دنیا داره و چه می دونم، چند تا جمله انگلیسی قشنگ را هم که در طی سالیان نوشته، یه جایی مورد استفاده قرار بده. هر کی آقای مستور رو دید، بهشون بگه از طرف من، روی ماه جولیا رو ببوسه 112 از اول تا وسطاى كتاب داستان با كليشه ترين طرز ممكن اونم با مدل روايتى كه بيشتر مخصوص نويسند�� هاى خانومه به نظر من، پيش ميرفت. (اثرات خوندن رمان هاى عشقى مكرر در دوران راهنمايى و دبيرستان)
جزئيات پيش پا افتاده و بى اهميتى كنار داستان بود كه از ارزشش كم ميكردن و باعث ميشد فك كنى بعد اون همه كت��ب خوب خوندن، يه قدم به عقب گذاشتى با اين كتاب. اما آخراى كتاب بهتر شد و اون اخمى كه رو صورتم بود رفت ! (كجا؟ :دى)
بهتر بود اين موضوع تقريبن متفاوت، توى فرم تكرارى رماناى ايرانى نبود و مزه ى جالب ترى داشت. و اگه قرار باشه يه چيز رو بعد اين كتاب تو ذهنم حك كنم اينه كه از آدماى مذهبى اى كه سخت به عقايدشون چسبيدن و تحمل تفاوت ها رو ندارن دورى كنم . 112

روی

وقتی به غریزه ات اعتماد نمیکنی و میخوای برای امتحان هم که شده ی کتابی رو که عامه مردم دوسش دارن رو بخونی،نتیجه اش میشه این
معمولا کم پیش میاد به کتابی یک ستاره بدم،چون در مورد کتابایی که میخونم از قبل تحقیق میکنم و از نظر دوستان استفاده میکنم،متاسفانه این کتاب رو به توصیه یکی از دوستان بعد از چند سال اصرار خوندم و حتی ارزش اون چند ساعت وقتم رو نداشت که تلف شد.قطعا کتابهای خیلی بهتری در مورد معنای زندگی و چرایی اون هست که آخرش حداقل ی سرنخی هم دستت بده،نهایتا میخوام بگم من ناراضی بودم از کتاب و درکش نکردم.ولی شاید قضاوت بقیه دوستان متفاوت باشه. 112 وقتی این کتاب را خواندم و شماره چاپ و تیراژ آنرا دیدم که برای جامعه کتاب نخوان ما میتواند قابل توجه باشد،بیشتر فهمیدم که چقدر اوضاع خرابست که چنین کتابی میشود محبوب و پر تیراژ و از آن و کتابهای دیگر همین نویسنده به عنوان شاهکار یاد می کنند!!
دیگران را نمیدانم اما تصمیم ندارم هزینه و وقت بیشتر برای آثار این نویسنده هدر بدهم.
112 همواره آقاي ( مصطفي مستور ) را جزو نويسندگان فاجعه‌آميز داستان‌نويسي امروز ايران مي‌دانم. نويسنده‌اي با جغرافياي فكري محدود و همواره در حال تكرار خود و شخصيت‌هاي داستاني‌اش. شخصيت‌هايي كه در همه‌ي كتاب‌هاي ايشان مدام تکرار می‌شوند، با طرز تفكری یکسان. و بدبختانه دنياي قصه‌هاي ايشان نيز دنيايي به شدت تك بعدي و سطحي است. یادم می‌آید در یکی از مصاحبه‌‌ها در مورد آثارش گفته بود: بالاترين موفقيتشان اين است كه كتاب‌هايش را زنان خانه‌دار بخوانند. آخه این چه حرفیه؟

به هر حال اين كتاب و ساير آثار اين نويسنده طرفداراني نيز دارد. همانطور كه كتاب‌هاي نويسندگان ديگر همچون مودب‌پور، فهيمه رحيمي، نسرين ثامني، ر اعتمادي و خيلي ‌هاي ديگر طرفدار دارد
112 روی ماه خداوند را ببوس = Kiss the Fair Face of God, Mostafa Mastoor

Kiss the Fair Face of God is the story of Younes Ferdows, a sociology student, confronted with questions and ambiguities about God, existence, and the contradiction between reason and emotion.

تاریخ نخستین خوانش: اول فوریه سال 2002میلادی

عنوان: روی ماه خداوند را ببوس؛ نویسنده: مصطفی مستور؛ تهران، نشر مرکز، 1379؛ در 112 ص؛ چاپ دوم 1381؛ سوم تا پنجم 1382؛ ششم 1383؛ چهاردهم تا هفدهم 1385؛ هجدهم تا بیست و دوم 1386؛ بیست سوم تا بیست و ششم 1387؛ بیست و هفتم تا سی و یکم 1388؛ سی و دوم تا سی و چهارم 1389؛ چاپ چهل پنج تا چهل و هفتم 1392؛ چاپ هشتاد و هفتم 1398؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایران - سده21م

روی ماه خداوند را ببوس نخستین رمان «مصطفی مستور» است و داستان دانشجویی که برای پایاننامه ی دکترای خویش به دنبال برهان خودکشی یک استاد باهوش است

نقل از متن: (به آپارتمان‌ام که می‌رسم شب از نیمه گذشته است؛ «مهرداد» را با همان حال به‌هم‌ریخته‌اش پیش مادرش گذاشته‌ام؛ هنوز در فکر «جولیا» و حرف‌هاش هستم؛ در فکر «مهرداد»؛ در فکر دختر چهار ساله‌ ی «مهرداد» که حتی یادم رفت اسم‌اش را بپرسم؛ احساس می‌کنم بدن‌ام دارد داغ می‌شود؛ پنجره‌ها را باز می‌کنم و روی تخت‌خواب ولو می‌شوم؛ بعد آن‌قدر به «دکتر محسن پارسا» فکر می‌کنم تا خواب می‌روم؛ نمی‌دانم چه ساعتی‌ است که مثل دیوانه‌ها از خواب می‌پرم و می‌نشینم؛ گرما از چشم‌ها و دست‌ها و پیشانی‌ام بیرون می‌ریزد و تمامی‌ ندارد؛ چیزی، انگار تکه ذغالی یا خرمنی یا جنگلی از درون گر می‌گیرد؛ و پایانی ندارد؛ کله‌ام تا مرز ترکیدن باد می‌کند و باد می‌کند و ناگهان می‌پژمرد؛ عرق می‌کنم، عطش دارم و دوباره درد؛ انگار کله‌ام آماس می‌کند و فرو می‌نشیند؛ دست‌ام را به سمت لیوان دراز می‌کنم و لیوان دور می‌شود و دور می‌شود، تا دل‌آشوبه‌ای غریب مرا از درون چنگ می‌زند؛ به پشت روی تخت‌خواب می‌افتم و فنرهای تخت‌خواب مرا پایین می‌برد، و بالا می‌آورد و پایین می‌آورد تا می‌ایستاند؛ چه شب نحسی! چرا صبح نمی‌شود؟ دستمال خیسی روی پیشانی‌ام می‌چلانم؛ قطره‌ها سرازیر نشده، تبخیر می‌شوند و تب از پیشانی می‌گریزد؛ لبه‌ی تخت‌خواب می‌نشینم: پاها در آب؛ انگار چیزی مثل نسیم از کف پاها تا پشت ابروها می‌دود؛ بعد خنک می‌شوم؛ بعد داغ می‌شوم: تب و لرز؛ نکند می‌خواهم بمیرم؟ من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکرده‌ام؛ باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم؛ باید قبل از مردن ناخن‌هام را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می‌کشند به یادگار، شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم؛ باید قبل از رفتن، خودم را جا بگذارم؛ اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟)؛ پایان نقل

تاریخ بهنگام رسانی 28/03/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی 112 محض رضای خدا یک نفر بهم بگه چرا این کتاب محبوبه!
با کتاب ارتباط برقرار نکردم.
به نظرم نویسنده داستان رو رسمن به امان خدا رها کرده، یعنی داستان رو تا یه جایی آورده بعد پایان، بی هیچ نتیجه خاصی!
اگ کتاب برداشت ازاده باید لاقل یک سرنخ یا یه جهت فکری به خواننده بده و بعد کتابو تموم کنه! در ضمن محور اصلی کتاب مرگ پارسا نبود که با کشف علتش کتاب تموم شد! اگه این بود می تونست نویسنده کتابو با دو شخصیت جلو ببره اون همه ادم برا چی بود وقتی هیچ پایانی نداشتن؟؟ 112

روی ماه خداوند را ببوس

read & download روی ماه خداوند را ببوس